کد مطلب:2972 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:267

اسلام و مادیت تاریخی
اسلام و مادیت تاریخی

آیا اسلام مادیت تاریخی را پذیرفته است؟ آیا منطق قرآن در تحلیل و توجیه قضایای تاریخی كه آورده است، مبنی بر مادیت تاریخی است؟ گروهی چنین می پندارند و مدعی هستند كه این اندیشه لااقل هزارسال قبل از ماركس در قرآن محمدی مبنای توجیه و تحلیل تاریخ قرار گرفته است. دكتر علیّ الوَردی، از اساتید شیعه عراق كه چند كتاب جنجالی از آن جمله كتاب مهزلة العقل البشری را نوشت، از آن جمله است. شاید او اولین فردی است كه این مسئله را طرح كرد. امروز میان قشری از نویسندگان مسلمان این گونه تحلیل تاریخی از زبان اسلام، نوعی روشنفكری تلقی می شود و «مد روز» شده است.

ولی از نظر ما كسانی كه این گونه می اندیشند یا اسلام را درست نمی شناسند و یا ماتریالیسم تاریخی را و یا هیچ كدام را. توجه به «مبانی پنجگانه» و «نتایج ششگانه» ماتریالیسم تاریخی كه شرح داده شد، كافی است برای افراد آشنا با منطق اسلام كه بدانند منطق اسلام و ماتریالیسم تاریخی در دو قطب مخالف یكدیگر قرار دارند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 452

نظر به این كه این طرز تفكر درباره جامعه و تاریخ، بویژه اگر رنگ دروغین اسلامی هم به آن زده شود و مهر اعتبار اسلامی هم به آن بخورد، خطر بسیار عظیمی است برای فرهنگ و معارف و اندیشه اسلامی، لازم می دانیم مسائلی كه این توهم را پدید آورده و یا ممكن است منشأ این توهم بشود كه اسلام زیربنای جامعه را اقتصاد می داند و هویت تاریخ را مادی می شمارد، طرح و بررسی كنیم.

این نكته را هم یادآور می شویم كه آنچه ما در اینجا از این گونه مسائل طرح می كنیم بسی گسترده تر است از آنچه خود آنها طرح كرده اند. آنان دو سه آیه و دو سه جمله از احادیث را مستمسك قرار داده اند ولی ما مسائلی را هم كه آنها طرح نكرده اند و ممكن است آن مسائل مورد استشهاد قرار گیرد طرح می كنیم تا بحث جامع و كاملی در این زمینه به عمل آورده باشیم.

[بیان طرفداران نظریه مادیت تاریخ از نظر اسلام

] 1. «قرآن مفاهیم اجتماعی بسیاری طرح كرده است. (در بحثهای جامعه، حدود پنجاه لغت از لغات اجتماعی قرآن را برشمردیم.) با مطالعه آیات اجتماعی قرآن كه این لغات در آنها به كار گرفته شده نوعی حالت دو قطبی از نظر قرآن در جامعه ها مشاهده می شود. قرآن از طرفی نوعی حالت دو قطبی در جامعه بر اساس مادی، یعنی بر اساس برخورداریها و محرومیتهای مادی، طرح می كند كه یك قطب را با عناوین «ملأ» (چشمگیرها و با جلال و دستگاه ها)، «مستكبرین»، «مسرفین» و «مترَفین» و قطب دیگر را با عناوین «مستضعفین» (ضعیف و ذلیل قرارداده شده ها)، «ناس» (توده ها)، «ذرّیه» (كوچكها و به چشم نیاها، نقطه مقابل ملأ)، «اراذل»، «ارذَلون» (اوباشها، بی سر و پاها) «1» یاد می كند و این دو قطب را در مقابل هم قرار می دهد؛ و از طرف دیگر نوعی حالت دو قطبی در جامعه بر اساس مفاهیم معنوی طرح می كند كه یك قطب آن كافران، مشركان، منافقان، فاسقان و مفسدان می باشند و قطب دیگر مؤمنان، موحدان، متقیان، صالحان، مصلحان، مجاهدان و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 453

شهیدان اند.

«اگر در محتوای آیات قرآنی كه دو قطب مادی و دو قطب معنوی را طرح كرده دقت كنیم، نوعی تطابق میان قطب اول مادی و قطب اول معنوی و همچنین نوعی تطابق میان قطب دوم مادی و قطب دوم معنوی وجود دارد؛ یعنی كافران، مشركان، منافقان و فاسقان همان ملأ و مستكبران و مسرفان و مترفان و طاغوتها هستند نه گروهی دیگر و نه گروهی مركّب از اینها و از افراد دیگر؛ مؤمنان، موحدان، صالحان و مجاهدان [نیز] همان مستضعفان، فقرا، مساكین، بردگان، مظلومان و محرومان اند نه گروهی دیگر و یا گروهی مركّب از اینها و از افراد دیگر. پس مجموعاً جامعه دو قطب بیشتر ندارد: قطب برخوردار و ستمگر و استثمارگر كه جمع كافران را تشكیل می دهند، و گروه مستضعفان كه جمع مؤمنان را تشكیل می دهند، و این به روشنی می رساند كه تقسیم جامعه به استضعافگر و استضعاف شده است كه دو گروه كافر و مؤمن را به وجود آورده است. استضعافگری خاستگاه شرك و كفر و نفاق و فسق و فساد است و استضعاف شدگی خاستگاه ایمان، توحید، صلاح، اصلاح و تقواست.

«برای اینكه این تطابق روشن شود كافی است آیات سوره اعراف را از آیه پنجاه و نهم كه با جمله «لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ» آغاز می شود تا آیه یكصد و سی و هفتم كه با جمله «وَ دَمَّرْنا ما كانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا یَعْرِشُونَ» پایان می یابد و مجموعاً چهل آیه است مورد مطالعه قرار دهیم. در این چهل آیه داستانهای نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و موسی به طور مختصر طرح شده و در همه این داستانها (به استثنای داستان لوط) مشاهده می شود كه طبقه ای كه به پیامبران گرویده اند مستضعفان اند و طبقه ای كه به مخالفت برخاسته و كفر ورزیده اند ملأ و مستكبران اند «1». این تطابق هیچ دلیل و توجیهی ندارد جز وجدان طبقاتی كه لازمه مادیت تاریخی است و هم مستلزم آن است. پس در حقیقت از نظر قرآن جبهه گیری

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 454

ایمان و كفر در برابر یكدیگر، انعكاسی از جبهه گیری استضعاف شدگی و استضعافگری در برابر یكدیگر است.

«قرآن تصریح می كند كه «داشتن»، یعنی دارایی و مالكیت كه قرآن از آن به «غنا» تعبیر می كند، مایه طغیان و سركشی است، یعنی مایه ضد تواضع و فروتنی و سلم است كه پیامبران بدان می خوانند:

إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی . أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی «1».

انسان هنگامی كه خود را بی نیاز و ثروتمند احساس می كند طاغی می گردد.

«و باز می بینیم قرآن برای اینكه اثر سوء «مالكیت» و «داشتن» را روشن كند داستان قارون را مطرح می كند. قارون سبطی بود نه قبطی، یعنی از قوم موسی بود و از همان مستضعفان بود كه فرعون آنها را به استضعاف گرفته بود. در عین حال همین فرد استضعاف شده هنگامی كه به دلایلی ثروتمندی بزرگ می شود، بر قوم خودش كه همان مستضعفان بودند برمی شورد و طغیان می كند.

«قرآن می گوید:

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ «2».

همانا قارون فردی از افراد قوم موسی بود و بر قوم خود (كه مستضعفان بنی اسرائیل بودند) برشورید.

«آیا این خود روشن نمی كند كه جبهه گیری پیامبران علیه طغیان، در حقیقت جبهه گیری علیه «داشتن» ها و علیه داراییها و علیه داراهاست؟ قرآن در برخی آیات خود تصریح می كند كه سردمداران مخالفان پیامبران طبقه «مترفین» یعنی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 455

غرقه شدگان در تنعّم و به اصطلاح «تنعّم زدگان» تاریخ بوده اند. در سوره سبأ، آیه 34 این مطلب به صورت اصل و قانون كلی مطرح شده است:

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ.

ما هیچ هشدار دهنده ای در میان هیچ گروهی نفرستادیم مگر آنكه مترفین آنان گفتند ما منكر و مخالف و كافر به رسالت و پیام شما هستیم.

«همه اینها روشنگر این است كه جبهه گیری پیامبران و مخالفان در برابر هم و جبهه گیری ایمان و كفر در برابر یكدیگر، انعكاسی است از جبهه گیری دو طبقه اجتماعی: طبقه استضعاف شده و طبقه استضعافگر.»

2. «قرآن مخاطبان خود را «ناس» قرار داده است و «ناس» یعنی توده مردم، توده محروم. این جهت دلیل است كه قرآن به وجدان طبقاتی اذعان دارد و تنها طبقه ای را كه ذی صلاحیت برای پذیرش دعوت اسلامی می داند توده محروم است، و هم دلیل است كه اسلام خاستگاه طبقاتی و جهت گیری طبقاتی دارد، یعنی دین محرومان و مستضعفان است و مخاطب ایدئولوژی اسلامی تنها توده محروم است و بس. این نیز دلیل دیگری است بر زیربنا بودن اقتصاد و مادی بودن هویت تاریخ از نظر اسلام.»

3. «قرآن تصریح می كند كه رهبران، مصلحان، مجاهدان، شهیدان و بالاخره پیامبران از میان توده مردم برمی خیزند نه از میان طبقه مرفه و برخوردار و متنعم.

قرآن درباره پیامبر اسلام می گوید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا ... «1» اوست كسی كه در میان مردم منتسب به «امت»، پیامبری فرستاد ...» امت جز توده محروم كسی نیست. و همچنین درباره شهیدان راه حق می گوید: «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ «2». یعنی از میان هر امت- كه همان توده محروم اند- شهیدی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 456

برمی انگیزانیم و به آنها می گوییم برهانتان یعنی شهیدتان را بیاورید.» این كه رهبران جنبشها و انقلابها لزوماً از میان توده محروم برمی خیزند به معنی ضرورت تطابق پایگاه اعتقادی و اجتماعی با پایگاه اقتصادی و طبقاتی است و این ضرورت جز بر اساس مادیت هویت تاریخ و زیربنا بودن اقتصاد قابل توجیه نیست.»

4. «ماهیت جنبش پیامبران در قرآن و جهت گیری اجتماعی آنها زیربنایی است نه روبنایی. از قرآن استنباط می شود كه هدف بعثت و رسالت پیامبران اقامه عدل و قسط و برقراری برابری و مساوات اجتماعی و درهم فروریختن دیوارها و فاصله های طبقاتی است. پیامبران همواره از زیربنا كه هدف بعثتشان بوده است به روبنا رسیده اند نه از روبنا به زیربنا. روبناها (یعنی عقیده ها، ایمانها، اصلاح اخلاق ها و رفتارها) هدف دوم پیامبران بوده كه آنها را پس از اصلاح زیربنا جستجو می كرده اند. پیغمبر اكرم فرمود: «مَنْ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ. آن كه معاش و زندگی مادی ندارد، معاد كه محصول زندگی معنوی است ندارد.» این جمله تقدم معاش بر معاد و تقدم زندگی مادی بر زندگی معنوی و وابستگی زندگی معنوی را به عنوان روبنا به زندگی مادی به عنوان زیربنا می رساند. همچنین پیغمبر فرمود: «اللَّهُمَّ بارِكْ لَنا فِی الْخُبْزِ، لَوْ لَاالْخُبْزُ ما تَصَدَّقْنا وَ لا صَلَّیْنا «1». خدایا به ما در امر نان بركت ده، كه اگر نان نبود نه زكات بود و نه نماز.» این جمله نیز وابستگی و روبنایی معنویت را نسبت به مادیت می رساند.

«این كه اكنون اكثریت مردم می پندارند كه پیامبران تنها فعالیت روبنایی داشته اند و درصدد مؤمن ساختن مردم و اصلاح عقیده و اخلاق و رفتار آنها بوده و كاری به زیربنا نداشته اند و یاكارهای زیربنایی برای آنها در درجه دوم اهمیت قرار داشته است و یا می خواسته اند كه مردمْ مؤمن و معتقد شوند و فكر می كرده اند وقتی كه مردمْ مؤمن و معتقد شدند خود به خود همه كارها رو به راه می شود: عدالت و مساوات برقرار می گردد و استثمارگران با پای خود می آیند و با دست خود حقوق

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 457

محرومان و مستضعفان را به آنها می دهند، و خلاصه، این كه پیامبران با سلاح عقیده و ایمان همه هدفهای خود را پیش برده اند و پیروان آنها نیز باید از همین راه بروند، نیرنگ و فریبی است كه طبقه استثمارگر و روحانیت وابسته به آن برای بی اثر كردن تعلیمات پیامبران ساخته و پرداخته و به جامعه تحمیل كرده اند تا حدی كه مورد قبول اكثریت قریب به اتفاق مردم واقع شده است و به قول ماركس: «آنان كه كالای مادی صادر می كنند قادرند كالای فكری هم برای جامعه صادر كنند. آنان كه فرمانروای مادی جامعه اند فرمانروای معنوی و صاحب سلطه بر اندیشه جامعه نیز می باشند «1».»

«متد و روش كار پیامبران برعكس این بوده كه اكنون اكثریت تصور می كنند.

پیامبران، اول جامعه را از شرك اجتماعی، تبعیض اجتماعی، استضعافگری و استضعاف شدگی كه ریشه شرك اعتقادی و اخلاقی و رفتاری هست نجات بخشیده و بعد به توحید اعتقادی و تقوای اخلاقی و عملی رسیده اند.»

5. «قرآن منطق مخالفان پیامبران را در طول تاریخ با منطق پیامبران و پیروان آنها در برابر هم قرار می دهد. قرآن به وضوح نشان می دهد كه منطق مخالفان همواره منطق محافظه كاری، سنت گرایی و گذشته نگری بوده و برعكس، منطق پیامبران و پیروان آنها منطق تجددگرایی و سنت شكنی و آینده نگری بوده است. قرآن روشن می كند كه گروه اول همان منطقی را به كار می برده كه از لحاظ جامعه شناسی در جامعه های تجزیه شده به استثمارگر و استثمارشده، طبقه استثمارگرِ منتفع از وضع موجود، آن را به كار می برد و پیامبران و پیروان آنها همان منطقی را به كار می گیرند كه از نظر جامعه شناسی زیان دیدگان و محرومان تاریخ به كار می گیرند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 2 452 اسلام و مادیت تاریخی ..... ص : 451

اسلام و مادیت تاریخی

آیا اسلام مادیت تاریخی را پذیرفته است؟ آیا منطق قرآن در تحلیل و توجیه قضایای تاریخی كه آورده است، مبنی بر مادیت تاریخی است؟ گروهی چنین می پندارند و مدعی هستند كه این اندیشه لااقل هزارسال قبل از ماركس در قرآن محمدی مبنای توجیه و تحلیل تاریخ قرار گرفته است. دكتر علیّ الوَردی، از اساتید شیعه عراق كه چند كتاب جنجالی از آن جمله كتاب مهزلة العقل البشری را نوشت، از آن جمله است. شاید او اولین فردی است كه این مسئله را طرح كرد. امروز میان قشری از نویسندگان مسلمان این گونه تحلیل تاریخی از زبان اسلام، نوعی روشنفكری تلقی می شود و «مد روز» شده است.

ولی از نظر ما كسانی كه این گونه می اندیشند یا اسلام را درست نمی شناسند و یا ماتریالیسم تاریخی را و یا هیچ كدام را. توجه به «مبانی پنجگانه» و «نتایج ششگانه» ماتریالیسم تاریخی كه شرح داده شد، كافی است برای افراد آشنا با منطق اسلام كه بدانند منطق اسلام و ماتریالیسم تاریخی در دو قطب مخالف یكدیگر قرار دارند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص: 452

نظر به این كه این طرز تفكر درباره جامعه و تاریخ، بویژه اگر رنگ دروغین اسلامی هم به آن زده شود و مهر اعتبار اسلامی هم به آن بخورد، خطر بسیار عظیمی است برای فرهنگ و معارف و اندیشه اسلامی، لازم می دانیم مسائلی كه این توهم را پدید آورده و یا ممكن است منشأ این توهم بشود كه اسلام زیربنای جامعه را اقتصاد می داند و هویت تاریخ را مادی می شمارد، طرح و بررسی كنیم.

این نكته را هم یادآور می شویم كه آنچه ما در اینجا از این گونه مسائل طرح می كنیم بسی گسترده تر است از آنچه خود آنها طرح كرده اند. آنان دو سه آیه و دو سه جمله از احادیث را مستمسك قرار داده اند ولی ما مسائلی را هم كه آنها طرح نكرده اند و ممكن است آن مسائل مورد استشهاد قرار گیرد طرح می كنیم تا بحث جامع و كاملی در این زمینه به عمل آورده باشیم.